سیاست و بازاریابی
سرمقاله خراسان/ پوست اندازی استکبار آمریکایی
يکشنبه 30 آذر 1404 - 08:03:32
ایرانیان جهان - خراسان / «پوست اندازی استکبار آمریکایی» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم مصطفی غنی زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
متن جدید سند استراتژی امنیت ملی آمریکا موسوم به NSS ۲۰۲۵ بیش از همه چیز واقعیت جدیدی درباره آمریکا را نشان می‌دهد و آن هم چرخش از نوع استکباری پساجنگ سردی به شکل دیگری از هژمونی‌طلبی جدید است. درحالی که آمریکای دهه ۱۹۹۰ تا همین سه سال پیش مبتنی بر نگرش‌های ویلسونی به دنبال بسط اندیشه‌های لیبرال-دموکراسی بود و نظام سیاسی خود را «آخرین نرم‌افزار حکمرانی بشر» می‌دانست، حالا دیگر قصد دارد تا این ادعاها و تلاش‌ها را کنار بگذارد. آمریکا پس از سقوط شوروی معتقد بود که کشورهای دیگر جهان باید قواعد نظم لیبرال را رعایت کنند و به رهبری و راهبری آمریکا تن دهند. از همین رو هر کشوری که چنین نمی‌کرد، زیر فشار آمریکا می‌رفت. کمااین که ایران در تمام سه دهه گذشته با همین عناوین حقوق بشری و حاکمیتی زیر فشارهای مختلف آمریکا از جمهوری‌‌خواه و دموکرات قرار گرفته بود. حتی بخشی از بهانه‌ها برای حمله به عراق هم همین «آزاد کردن» و «آوردن دموکراسی» بود که در بیان بوش تکرار می‌شد.
اما متن جدید ترامپ با انتقاد واضح از نخبگان آمریکایی می‌نویسد که «پس از پایان جنگ سرد، نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را این‌گونه قانع کردند که سلطه دائمی آمریکا بر سراسر جهان، در بهترین منافع کشور ماست. حال آن‌که امور سایر کشورها تنها زمانی برای ما اهمیت دارد که فعالیت‌های آن‌ها مستقیم منافع ما را تهدید کند.» یعنی معتقد است که راه رفته در تمام سی سال گذشته اشتباه بوده و باید مسیر دیگری پیموده شود.
اما آمریکای جدید ذیل رهبری ترامپ به دنبال چیست؟ آیا هژمونی و برتری را کنار گذاشته است؟ پاسخ قطعا خیر خواهد بود. اما هژمونی در این نگاه جدید به شکل دیگری محقق می‌شود. سند ۲۰۲۵ توضیح می‌دهد که مسائل دیگر کشورها و شرایط داخلی آن ها به ما ربطی ندارد مگر این که منافع ما درگیر باشد. سند می‌گوید که هیچ چیزی بالاتر از «منافع مستقیم و قابل اندازه گیری» آمریکا نیست. سند به صورت واضح می‌نویسد «راهبرد باید ارزیابی کند، مرتب‌سازی کند و اولویت‌بندی کند. هر کشور، هر منطقه، هر مسئله، یا هر آرمانی-هرچند هم شایسته-نمی‌تواند در کانون راهبرد آمریکا قرار گیرد. هدف سیاست خارجی، حفاظت از منافع اساسی ملی است؛ و این یگانه تمرکز این راهبرد است.» یعنی ترامپ به دنبال آن است که آمریکا برتر از تمام کشورها در زمینه‌های اساسی اقتصادی، نظامی، سیاسی و علمی-فناوری باشد اما دیگر پیگیر این نخواهد بود که دیگر کشورها چه نظام سیاسی دارند یا با هم چگونه تعامل می‌کنند.
متن به وضوح از مداخله‌گری‌های سابق آمریکا در این زمینه انتقاد می‌کند و می‌نویسد: «گرایش پیشینی به عدم مداخله‌گری – در اعلامیه استقلال، بنیان‌گذاران آمریکا ترجیحی روشن برای پرهیز از مداخله در امور دیگر ملت‌ها را تثبیت کردند و مبنای آن را نیز به‌صراحت بیان داشتند: همان‌گونه که همه انسان‌ها از حقوق طبیعی برابر و خداداده برخوردارند، همه ملت‌ها نیز بنا بر قوانین طبیعت و خدای طبیعت مستحق جایگاهی جداگانه و برابر در نسبت با یکدیگرند.» اما در ادامه هرگونه مداخله‌گری را کنار نمی‌گذارد و توضیح می‌دهد که «برای کشوری که منافعش به اندازه کشور ما گسترده و متنوع است، پایبندی سخت‌گیرانه و مطلق به عدم مداخله‌گری ممکن نیست. با این حال، این گرایش پیشینی باید آستانه بالایی برای آنچه مداخله موجه تلقی می‌شود، تعیین کند.»
بازار
این ها یعنی اصل بر این است که دیگر آمریکا برای بسط نظام سیاسی خودش در دنیا و تبلیغ هنجارهایش، هزینه و مداخله نمی‌کند. اما وقتی منافعش درگیر باشد، حتما دخالت هم خواهد کرد. این همان نکته‌ای است که در بخش آمریکای جنوبی و دخالت در امور کشورهای این حوزه نیز تکرار شده است. در آن جا هم اصل عدم مداخله است اما باز می‌گوید که چون منافع ما در این کشورهاست پس باید جلوی برخی اقدامات آن ها را بگیریم.
دقت کنید که این یک تفاوت اساسی با گذشته‌ آمریکا در ۳۰ سال و در نگاهی وسیع‌تر، ۸۰ سال گذشته است. آمریکایی‌ها همیشه برای خود برتری تمدنی و اندیشه‌ای را قائل بودند. وظیفه خود را نیز بسط این اندیشه، گفتمان و چارچوب حکمرانی در جهان می‌دانستند. حالا ترامپ می‌گوید که دیگر قصدی برای این بسط هنجارهای لیبرال-دموکراسی ندارد و صرفا به منافع عینی آمریکا توجه می‌کند. گرچه آمریکا بازهم به دنبال برتری جویی خواهد رفت اما این برتری‌طلبی صرفا در چارچوب منافع مستقیم و عموما مادی قابل بحث است. حتی در بخش قدرت نرم به وضوح گفته شده که آمریکا دیگر به دنبال «تغییر فرهنگ‌ها و نظام‌های سیاسی» نیست بلکه از قدرت نرم استفاده می‌کند تا «از موضع قدرت، غرور ملی و عدم عذرخواهی از گذشته و حال خود» کار را پیش می‌برد.
متن به وضوح، مسئله اساسی خود را « اول آمریکا » معرفی می‌کند و می‌نویسد: «این سیاست بر ایدئولوژی‌های سنتیِ سیاسی بنا نشده است. انگیزه اصلی آن، پیش از هر چیز، این است که چه چیزی برای آمریکا کارآمد است؛ یا به دو کلمه: «اول آمریکا»
اساس سند، مقابله با چین برای جلوگیری از بسط قدرت این کشور در ابعاد مختلف است و در این مسیر، مسئله اصلی حفاظت از تایوان است. درواقع حمایت از تایوان هم برای جلوگیری از قدرت گرفتن چین در مقابل هژمونی آمریکایی مورد بحث است. 
درباره این سند باید بسیار بیشتر بحث کرد؛ اما باید فهم نمود که ما با شکل جدیدی از استکبار مواجه هستیم که دیگر قصدهای قبلی خود را کنار گذاشته است. اگر همین نگاه در واقعیت اجرا شود، ما با دنیایی جدید مواجه هستیم که در آن یک دوره «بی‌هژمون و بی‌ثبات» به وجود خواهد آمد. آمریکا دیگر نمی‌خواهد هزینه رهبری نظم را بپردازد، اما اجازه نمی‌دهد قدرت جایگزینی نیز ظهور کند. پیامد بالقوه چنین وضعی، افزایش بی‌ثباتی‌های ژئوپلیتیکی، تشدید رقابت‌های منطقه‌ای، و بازتولید شوک‌های اقتصادی–امنیتی در مقیاس جهانی است. چنین وضعیتی حتما برای ایران تهدیدها و فرصت‌هایی را دارد که با دقت در وضعیت‌شناسی، می‌توان به آن ها دست یافت.

http://www.PoliticalMarketing.ir/Fa/News/787978/سرمقاله-خراسان--پوست-اندازی-استکبار-آمریکایی
بستن   چاپ